احسان
اخمی ز نو آغاز کرد این گونه احسان می کند
زخم دلم را باز کرد این گونه احسان می کند
در این دیار بی کسی دنیای من بودست او
دنیای من پروازکرد این گونه احسان می کند
من شادمانی و خوشی از بهر او کردم طلب
او غم طنین انداز کرد این گونه احسان می کند
با رنج او رنجیده ام با ساز او رقصیده ام
آهنگ دیگر ساز کرد این گونه احسان می کند
من در تمنای گلی زآن باغ سبز چشم او
خود را به خواب ناز کرد این گونه احسان می کند
خواندم برای قلب او دنیایی از شعر و جنون
صد حرف من یک غاز کرد این گونه احسان می کند
بیچاره این مرغ دلم بال و پرش را بسته بود
بند از دوبالم باز کرد این گونه احسان می کند
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت 8:26 توسط احسان
|
من دلم مي خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست، كنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام، گل بگو گل بشنو، هر كسی مي خواهد وارد خانه پرعشق و صفايم گردد يك سبد بوی گل سرخ به من هديه دهد. شرط وارد شدنش، شست و شوی دلهاست، شرط آن داشتن يك دل بی رنگ و رياست.