عمر خود را می دهم چون بوی گل بر باد، من
تا شوم چون غنچه از این تنگنا آزاد، من
عمر من مانند شبنم از شبی افزون نبود
خنده کردم صبحدم بر عمر بی بنیاد، من(محمد قهرمان)
***
شمع، گیرم که پس از کشتن پروانه گریست
قاتل از گریه بیجا گنهش پاک نشد( صابر همدانی)
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 20:14 توسط احسان
|
من دلم مي خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست، كنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام، گل بگو گل بشنو، هر كسی مي خواهد وارد خانه پرعشق و صفايم گردد يك سبد بوی گل سرخ به من هديه دهد. شرط وارد شدنش، شست و شوی دلهاست، شرط آن داشتن يك دل بی رنگ و رياست.