نامردان
لرزدم دست، دهی چون به کفم دامن وصل
چون عطا عُمده بود، دست گدا می لرزد
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۹۱ ساعت 21:13 توسط احسان
|
لرزدم دست، دهی چون به کفم دامن وصل
چون عطا عُمده بود، دست گدا می لرزد
من دلم مي خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست، كنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام، گل بگو گل بشنو، هر كسی مي خواهد وارد خانه پرعشق و صفايم گردد يك سبد بوی گل سرخ به من هديه دهد. شرط وارد شدنش، شست و شوی دلهاست، شرط آن داشتن يك دل بی رنگ و رياست.