سيمين بهبهاني :

اينكه هر سو مي‌كشم با خود، نپنداري تن‌ست 

     گورِ گردان‌ست و، در او آرزوهاي من‌ست


بيدل :

با چنين دردي كه بايد زيست دور از دوستان 

     به كه نپسندد قضا بر هيچ دشمن زندگي


بيدل :

با درشتان، ظالمان هم بر حساب عبرتند   

   سنگ اگر مرد، است جاي شيشه سندان بشكند


نجيب شيرازي :

با دوستيت، دوستيِ غير محال است  

    بي‌كسْ شود آن كس كه ترا داشته باشد


غني كشميري :

با سايه تو را نمي‌پسندم 

     عشق‌ست و هزار، بدگماني


بيدل :

با شمع گفتم: از چه سرت مي‌دهي به باد؟

      گفت: آن سري كه سجده ندارد چنين خوش است