رنج هجران تو را در مثنوی باید نوشت

شرح رنجت سخنی نیست که در قالب دیگر آید

 

************************************************************

عشق آمد عقل برفت از آن در دیگر برون

منزل دل کوچک است یک را بباید برگزید

 

************************************************************

مرا  گویند   بیدردان  که  دستی  زن  به  دامانش 

  اگر  میداشتم   دستی   گریبان  چاک   میکردم

 

************************************************************

پیکار حسود با من امروزی نیست

خفاش بود دشمن دیرینه ی صبح

************************************************************

بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم

من هیچکسم ؟ یا که در این خانه کسی نیست؟؟!

 

************************************************************

 

اینجا من و شب و بساطی خالی     ای کاش که در بساط ما آهی بود