دعا
پدرم گفت سر سُفره دعـایی بکنیــد
ناگهان داد زدم : دلبر من را برسان !!
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام تیر ۱۳۹۴ ساعت 17:35 توسط احسان
|
پدرم گفت سر سُفره دعـایی بکنیــد
ناگهان داد زدم : دلبر من را برسان !!
من دلم مي خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست، كنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام، گل بگو گل بشنو، هر كسی مي خواهد وارد خانه پرعشق و صفايم گردد يك سبد بوی گل سرخ به من هديه دهد. شرط وارد شدنش، شست و شوی دلهاست، شرط آن داشتن يك دل بی رنگ و رياست.