جانا ز فراقت همه شب زار بگریم

بر حال خود و این دل خونبار بگریم

ای کاش بدانی که من از عشق تو مستم

رفتی که من از داغ تو، خمار بگریم

بختم چو شب تار سیاه است و پریشان

در سینه ی پنهان شب تار بگریم

محتاج به دلداری و درمان تو هستم

بیمارم و بی یار و پرستار بگریم

تا کی کنم از درد فراق تو شکایت؟

هر شب ز غمت دائم و بسیار بگریم

عاشق طلب عشق ز معشوق برآرد

من در طلبت خسته و ای یار بگریم

پنهان مکن از من نگه سبز نگاهت

پیداست که من در غم دیدار بگریم

گویند که از عالم خاکی بگسستی

بر سر کنم این خاک و از این کار بگریم