تک بیتی
شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است
پوشیده است پست و بلند زمین در آب
میا بر سر مرا ، روزی که می میرم در وفای تو
که ترسم زنده گردم باز و افتم در بلای تو
هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت
آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد
یک بار راه زاهد سپردیم و گم شدیم
بار دگر نباید از این ره گذر کنیم
من آن بودم که آسان رفتم اندر دام عشق
آفرین بر فرطِ استادی آن صیاد باد
بسکه با خود مهر لیلی طلعتان بردم به خاک
روح مجنون بر سر خاکم زیارت می کند
هرکس ببیند حال من، داند که هجران دیده ام
آری، خرابی ظاهر است، آنجا که طوفان بگذرد
وقت جان دادن فلاطون این دو حرفم گفت و رفت
حیف دانا مُردن و افسوس نادان زیستن
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 19:59 توسط احسان
|
من دلم مي خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست، كنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام، گل بگو گل بشنو، هر كسی مي خواهد وارد خانه پرعشق و صفايم گردد يك سبد بوی گل سرخ به من هديه دهد. شرط وارد شدنش، شست و شوی دلهاست، شرط آن داشتن يك دل بی رنگ و رياست.