عاشق
درد عاشق را، دوائي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را، شيرين كنيد
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 20:34 توسط احسان
|
درد عاشق را، دوائي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را، شيرين كنيد
در هر شكن زلف گرهگير تو داميست
اين سلسله، يك حلقهي بيكار ندارد
خودسازي پيران، بُوَد افزون ز جوانان
تعمير ضرورست، بناهاي كهن را
خوش باش در آن دم که غمی رو به تو آرد
بگذار که غم نیز، رود شاد ز دستت
زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد
توبه کردم که نفهیمده به جایی نروم
اين لب و جام پي گردش مي ، ساخته اند
ورنه بي مي ز لب و جام چه سود اي ساقي
شده در هر نفسم شکر دو نعمت واجب
"آه" در هر دمی و بازدمی با من هست