ختم ماجرا
خداحافظ نگفتم تا نگویی” زود برگردی”
خدا می خواست لبخند تو ختم ماجرا باشد...
#نغمه_مستشار_نظامی
takbeytinab@
خداحافظ نگفتم تا نگویی” زود برگردی”
خدا می خواست لبخند تو ختم ماجرا باشد...
#نغمه_مستشار_نظامی
takbeytinab@
گفتی که «مرا به خواب خواهی دیدن»
این را به کسی بگو که خوابی دارد
#طغرا_مشهدی
@takbeytinab
کم به دست آوردم ات ، افزون ولی انگاشتم
بیش از این ها از دعای خود توقع داشتم
آهِ من دیشب به تنگ آمد ، دوید از سینه ام
داشت می آمد بسوزاند تو را ، نگذاشتم !
اهل غزلیم و صحبت ما شعر است
اصلیم و همه اصالت ما شعر است
وقتی که فرار میکنیم از دنیا
دنیای حیاط خلوت ما شعر است
جمله های ما همیشه نا تمام عاشقیست
بسکه پای بوسه بین حرفمان وا می شود
به هوای سیبت اکنون، به بهشت دیگر آیم
توبه کردم که دگر شعر نگویم ز فراق
این دل توبه شکن با غم عشقت چه کند؟
پروانه حسینی
ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
عفتت در جمع نا مَحرَم بماند یک طرف
شیطنت هایت برای محرمت باشد جدا
حرفِ من را نه ولى حرف خدا را گوش كن
كاش مى ماندى، سفر از مبطلات روزه است...
یاد آن روز که از زلف گره وا می کرد
دو جهان بسته ی آن جعد چلیپا می کرد
غمزه و قهر و عتاب و گله و عشوه و ناز
بهر صید دلم اسباب مهیا می کرد
در میان مرگ و هجرانم مخیر کرد عشق
جان به در بردم که مردن اختیار آمد مرا
ذوق وصال می گزد از دور پشت دست
گرم است بس که صحبت من با خیال تو
"صائب"