ترنج
ای عاشقان ترنج برای زلیخا بیاورید
امشب تمام شهر پر از بوی یوسف است
این تک بیتی از خودمه!
یوم الحساب
تا رفته ای، شمار شب و روز می کنم
ایام عمر من، همه یوم الحساب بود!
گریه
که گریه بیشتر از اشک ، شانه می خواهد
عشق
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود که ناگه به میان جست!!
آهو
بود مصاف تو ای چرخ با شکسته دلان
همیشه شیر تو آهوی لنگ می گیرد
عبادت
دوزخی تا نبود سوی عبادت نرویم
چه توان کرد که ما عاشق زوریم هنوز
درد عشق
اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند مارا
جوانمردست دردعشق، پیدا میکند مارا
وفا
گفتی چو جان دهی به عوض بوسه ای دهم
این خونبهاست، مزد وفا راچه میکنی؟
"ندیم مازندرانی"
مستی
ز چشمش مستی دنباله داری قسمت من شد
که شد نومید صبح محشر ازبیداری هوشم
"صائب"
یار
طعنه ی خلق وجفای فلک و جور رقیب
همه هیچند، اگر یار موافق باشد
"شوریده شیرازی"
تمنا
پرسی که تمنای تو از لعل لبم چیست
آن را که عیان است چه حاجت به بیان است
"زرگر اصفهانی"
عمر
آری او عمر است و دارد عمر در رفتن شتاب
"شیخ آذری"
آیینه
لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هرآنچه داد به آیینه پس گرفت
"فاضل نظری"
لاف
پیش از این کاندر جهان باغ می و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
ما به بغداد جهان لاف اناالحق می زدیم
پیش از این کاین دار و گیر و نکته ی منصور بود
روز و شب
روز و شب مالِ تمامِ مردم ِدنیا ،ولی
ساعتی از گرگ و میشش مالِ ما دیوانه ها
قبله
تا شما خانه تان سمت شمال ده ماست
قبله ی دهکده مان رو به شمال است عزیز
مجنون
گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گوشه چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم!
لال
گـاهــــی لـال مـــی شود آدم
حـرف دارد!!
ولــ ـــ ـ ـ ـ ـی
کلمه نـدارد
جنون
نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون
آخر این سلسله بر گردن ما می افتد!
قیامت
در قيامت كه سر از خاك بدر خواهم كرد
باز هم در طلبت، خاك بسر خواهم كرد
محشر
اضطراب روز محشر را شبي ديدم به خواب
چون به ياد آمد غمت محشر نميدانم چه شد
مهتاب
گفتم:شب مهتاب بیا،نازکنان،گفت
آنجا که منم،حاجت مهتاب نباشد
فلک
صد بار، فلك پيرهن خويش قبا كرد
يك بار تو بي درد، گريبان ندريدي
نگار
بی گمان دست در آغوش نگارش ببرند
هر که یک بوسه ستاند ز لب یار کسی.
زنده
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟
گندم خال
گندم خال تو، آن روز که دیدم، گفتم:
خرمن طاعت ما، بر سر این دانه رود
عاشق
درد عاشق را، دوائي بهتر از معشوق نيست
شربت بيماري فرهاد را، شيرين كنيد
زلف
در هر شكن زلف گرهگير تو داميست
اين سلسله، يك حلقهي بيكار ندارد