سخن

گویند، مگو سعدی، چندان سخن از عشقش

من گویم و بعد از من، گویند به دوران ها

شاه و گدا

شاه و گدا به دیده ی دریا دلان یکیست

پوشیده است پست و بلند زمین در آب....

ديوانه ها

روز و شب مالِ تمامِ مردم ِدنیا ،ولی

ساعتی از گرگ و میشش مالِ ما دیوانه ها....

غرور

نمی خواهم غرورم را شکست دیگری باشد

اگر بر گونه هایم ردِ کارونی نمی بینی

نمكدان

علت کم حرفیِ لبهات می دانم که چیست

از رطوبت می شود کارِ نمکدان سخت تر

شيطان

ما كاسه های داغتر از آش بوده ايم

شيطان زياد دشمن پروردگار نيست

موسم

در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهد

یا آفتاب رویی یا رو به آفتابی

ناز

درد و دل کن من نگاهت را نمی فهمم درست

بی محلی می کنی مقصودت اما ناز نیست....

مشكي

شب از چشمان تو فهمید که بهتر از سیاهی نیست

اگر مشکی نشد دریا به بخت خویشتن پا زد

شيطان

شیطان از اول خوب می دانست آدم کیست

بگذار لافِ عشق تهمت آفرین باشد

مريم

تا نبندی ز سخن لب، نشود دل گویا

نطق عیسی ثمرِ روزه ی مریم باشد

حلوا

ما از تو،به غیر از تو نداریم  تمنّا

حلوا به کسی دِه که محبّت نچشیدست

اسلام شناسي

ابرویِ توهرجاست خودِ کفر همان جاست

این ساده ترین شیوه ی اسلام شناسی ست

ارادت

من به شهریورِ چشم تو ارادت دارم

تو به دی ماهِ دلم گوشه ی چشمی داری؟....

طبيب

ای طبیب جان! درد مرا تو بدرمان نگیر

چون شیرین تر از دوای تو این درد مبهم است

موج

موج ها با شوق از دریا خبر می آورند

موج ها!گوش صدف از این خبرها پرشده ست

چوپاني

خوب می فهمم چه حالی دارد از بی همدمی

پابه پای گرگ ها سرگرم چوپانی شدن....

ناز

ای مُصوّر،صورتِ یارِ مرا بی ناز کش

چون به نازش می رسی، بگذار من خود می کشم....

ماهي

دیگر چه فرقی می کند یک تنگ با دریا؟

وقتی که یک ماهی دلش قلّاب می خواهد....

ياد تو

از تو تنها نه، که از یادِ تو هم دل کنده ام

خانه را از پای بست این بار ویران کرده ام.... 

مغرور

زيرِ باران می روم بی چتر، مغرورم هنوز

اصلا از اين اشک ها چشمان من مرطوب نيست

گریبان

کم از کشور گشایی نیست، صائب

گریبانی به دست خود دریدن..

تماشا

من تماشای تو می کردم و غافل بودم

کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!

غم

روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت

آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت

فیل

از تنگی چشم فیل معلومم شد
آنانکه غنی ترند محتاج ترند

وسوسه

همواره با سراب مرا جذب کرده ای

آری فقط به وسوسه هایت دلم خوش است

عید

دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست....

گنه

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

آدمی

آدمی وقتی که می گرید چه عطری می شود؟

آدمی گاهی شبیه خاک باران خورده است

تفاهم

ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم

هيچ کس مثل من و تو به تفاهم نرسيد