الوداع
چشم اگر این است وابرو این و نازوعشوه این
الوداع ای صبر وتقوا! الوداع ای عقل ودین!
"کمال خجندی"
چشم اگر این است وابرو این و نازوعشوه این
الوداع ای صبر وتقوا! الوداع ای عقل ودین!
"کمال خجندی"
زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد
توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم
از خدا برگشتگان را کار چندان سخت نیست
..سخت کار ما بود کز ما خدا برگشته است
با دوست بگویید که دیگر نکند ناز
ما را هوس ناز کشیدن به جهان نیست
گر زندگی اینست که من می بینم
..عمر ابدی، نصیب دشمن باشد
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری
قربان سرت بگذر و بگذار بمیرم
ز حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم.
در بر آمد یار و ما بیخود شدیم
بخت شد بیدار و ما را خواب برد
شمس الدین فقیر
دامن از دستم کشیدی،گریه تا دامن دوید
دورشوگفتی زپیشم، اشک پیش از من دوید
ناصح تبریزی
طرفه حالی است که عاشق شب هجران دارد
خواب ناکردن و صد خواب پریشان دیدن
صبوری
یک خنده چو گل نامزدم ساخته بودند
چیدند مرا غنچه و آن هم زمیان رفت
زمانای اردستانی
جان رفت و عمری است که در انتظار تو
دزدیده ام به دل نفس واپسین خویش
امینی تربتی
دردمند از کوچه ی دلدار می آییم ما
آه کز دارالشفا بیمار می آییم ما!
واقف هندی