تمنا

پرسی که تمنای تو از لعل لبم چیست

آن را که عیان است چه حاجت به بیان است


"زرگر اصفهانی"

خیال تو

ذوق وصال می گزد از دور پشت دست

گرم است بس که صحبت من با خیال تو


"صائب"

قامت

فتنه ی پیران نه تنها شد، که طفل مکتبی

چون الف گوید، مرادش قامت دلجوی اوست


"اهلی شیرازی"

تماشا

من تماشای تو می کردم و غافل بودم

کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!

آزاده

نیست سرو از بی بری ممنون احسان بهار

بار منت خم نسازد گردن آزاده را


"بیدل دهلوی"

غم

روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت

آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت

شمع

داستان شب هجران تو گفتم با شمع

 آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد