تشنه

من در تبت اسیرم و تو تشنه ی منی

افتاده اند ، ماهی و دریا به تور هـم
 تعداد آرايه هاي ادبي كه در اين بيت به كار رفته قابل شمارش نيست

بادام

فهمیده ام از چشم تو تلخ است نگاهت

چون رشته ی من رشته ی بادام شناسی ست

مرگ

روز مرگم نه به خود زحــمت بسیار دهید


 نه به من بر سـر گور و کفن آزار دهید  


  نه پی گورکن و قاری و غسال رویـــد


 نه پی سنگ لحد پــول به حجار دهید 


   به که هر عضو مرا از پس مرگــم به کسی


 که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید


   این دو چشمان قوی را به فلان چشــم‌چران


 که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید  


  وین زبان را که خداوند زبان‌بـازی بود


 به فلان هوچی رند از پی گفتـار دهید  


 کله‌ام را که همه عمـــر پر از گچ بوده‌است


 پاک تحویل علی اصغر گچکار دهیــد  


  وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیـــاه


 به فـــلان سنگ‌تراش سر بازار دهید  


  چانه‌ام را به فلان زن که پی وراجی است


 معده‌ام را به فلان مرد شکمخوار دهید  


  در سر سفره خورَد فاطمـه، بی‌دندان، غم 


 به که دندان مرا نیز بــدان یار دهید

شيطان

ما كاسه های داغتر از آش بوده ايم

شيطان زياد دشمن پروردگار نيست

موسم

در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهد

یا آفتاب رویی یا رو به آفتابی

ناز

درد و دل کن من نگاهت را نمی فهمم درست

بی محلی می کنی مقصودت اما ناز نیست....