وصال


کاش ذکری یادمان می داد در بابِ وصال

در مفاتیح الجنانش؛ شیخ عباس قمی

آبشار

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه

تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

حاجی

رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد

ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم

عید قربان

آمدی و هر خیال دیگری غیر از تو را

پیش پایت سر بریدم،عید قربانی مگر؟