زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد
توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 17:31 توسط احسان
|
زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد
توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم
با دوست بگویید که دیگر نکند ناز
ما را هوس ناز کشیدن به جهان نیست
من دلم مي خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست، كنج هر ديوارش دوستهايم بنشينند آرام، گل بگو گل بشنو، هر كسی مي خواهد وارد خانه پرعشق و صفايم گردد يك سبد بوی گل سرخ به من هديه دهد. شرط وارد شدنش، شست و شوی دلهاست، شرط آن داشتن يك دل بی رنگ و رياست.