سیب

حمید مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی

 
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم


باغبان از پی من تند دوید


سیب را دست تو دید


غضب آلود به من کرد نگاه


سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک


و تو رفتی و هنوز،


سالهاست که در گوش من آرام آرام


خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم


و من اندیشه کنان غرق در این پندارم


که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

 فروغ فرخزاد

من به تو خندیدم


چون که می دانستم


تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی


پدرم از پی تو تند دوید


و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است


من به تو خندیدم


تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم


بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و


سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک


دل من گفت: برو


چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...


و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام


حیرت و بغض تو تکرار کنان


می دهد آزارم


و من اندیشه کنان غرق در این پندارم


که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

عمر خود را می دهم چون بوی گل بر باد، من

تا شوم چون غنچه از این تنگنا آزاد، من

عمر من مانند شبنم از شبی افزون نبود

خنده کردم صبحدم بر عمر بی بنیاد، من(محمد قهرمان)

***

شمع، گیرم که پس از کشتن پروانه گریست

قاتل از گریه بیجا گنهش پاک نشد( صابر همدانی)

بازهم تک بیتی های ناب

 

ز نامردان علاج درد خود جستن، بدان ماند

که خار از پا برون آرد کسی، با نیش عقربها

*****************

گفتم به بلبلی که: علاج فراق چیست؟

از شاخ گل به خاک فتاد وتپید و مُرد

**********

آنکس که چو منصور زند لاف انالحق

از طعنه نامحرم اسرار نترسد

************

لرزدم دست، دهی چون به کفم دامن وصل

چون عطا عُمده بود، دست گدا می لرزد

**************

حکایتها که بعد ازمن تو خواهی گفت با خاکم

کنون تا زنده ام بینی، بگو با جان غمناکم

*****************

خدمت دیرین ما بین، ورنه در آغاز عشق

هر که را بینی، دم از مهر و وفائی می زند

**********

می بودم از اسباب جهان یک دل و آن نیز

نیمی به نگه خون شد و نیمی به تبسم

******************

خسروان را گنج دنیا، زاهدان را مُلک عُقبی

عاشق دلخسته تنها وعده دیدار دارد

*******************

نا امید است ز درمان دو بیمار، طبیب

چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی

**************

وعده وصل به فردا دهی و می دانی

هر که امروز تو را دید به فردا نرسد

**************

شیشه با سنگ نمی سازد و ، مشتاقی بین

با دل سنگ تو دارد، چه مدارا دل من

*************

من از دلبستگی های تو با آیینه دانستم

که بر دیدار طاقت سوز خود عاشقتر از مایی

 

تک بیتی

                         از گلوی خود بریدن وقت  حاجت  همت  است

                         ورنه هرکس وقت سیری پیش سگ نان افکند

       ************************************************************

دشمن دوست نما را، نتوان كرد علاج

                           شاخه را مرغ چه داند كه قفس خواهد شد؟

       ************************************************************

                                            پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است 

                                         عیب خود می‌پوشد از چشم خلایق عیب‌پوش

 

                                          

ادامه نوشته